شعر نو

ساخت وبلاگ

به همین کوتاهی
"تازه ترین شعر و سرود " از "فرزاد امین اجلاسی" که سایت شعر نو منتشر شده است در سه واژه است با نام " بی نام 10":

" تاریکی
کیفور کافور" .

عمدا بنابر گرامر و دستور زبان فارسی "نهاد " جمله " تازه ترین شعر و سرود " را ابتدا در گیومه مشخص نموده ام سپس شعر را !
تا توجه بیشتر به این شود که شعر می تواند به همین کوتاهی افرینش شود.
بگذریم که شاعر در شیوه نگارش شعر "تاریکی " را در سطر نخست و دو واژه بعدی را در یک سطر پس از آن نگاشته است. که به آن نیز کمی پردازش خواهد شد.
چنین ساختار سرایش پیش از این در کارهای غلامرضا زربان هم بارها دیده شد. البته با کلی اعتراض ها و حتی گاه به سخره گرفتن ها به چنین ساختار از سوی شماری اندک .
اما او همچنان به اینگونه سرایش باور داشته است و حتی بعنوان ژانر و گونه ای کوتاه تر از "پریسکه " وحتی "هایکو ".

این بار و چنین از " فرزاد امین اجلاسی" مهر و گواه دیگر تابانید
بر هنرورزی شاعرانه در این گونه وژانر سرایش .
آن هم از سوی این شاعر و سراینده توانمند دانشور و پژوهشگر .

با چنین گام هایی نخستین به دنیای تاریک شعر وارد می شویم.

زیرا در گاه ورود شعر به تاریک است و تاریکی :
اینجا نیاز است که این شعر با همان شیوه نگارش سراینده نگاشته شود:
"تاریکی
کیفور کافور. "

این فضای تاریک آغازین در گام های بعد به درون ساختار شعر باز هم حس میشود و تاریک تر.
این بار تاریکی از فضای فیزیکی فراتر می رود. و به ابعاد و پهنه ای دیگر راه می یابد.
یک زندگی الوده به تاریکی ها که شاید کمتر خودرا نشان میدهد اما عمیق تراست .
تاریکی بیشتر از اینجهت که این عمق را در نمی یابد

این حالت اما در شعر عمیق تر است زیرا بنا به گفته شعر در بستر کیفوریست !
و برای همین ای بسا مایل است بیشتر در این تاریکی ناپیدا و غوطه ور باشد.
این بستری کیفوری چنان است که ممکن است از بسترش بر نخیزد.

و همانطور درازکش به او کافور برسانند تا همیشه در تاریکی ابدی فرو رود.

اینجاست که نیاز است پی به شیوه نگارش شعر برده شود که این دو واژه کیفور و کافور را در حالت افقی و دراز کش درون تاریکی گذاشته شده اند.

و چنین میشود که گاه میتوان حتی با سه واژه تصویر ساخت و سخن گفت

و سرود :

به همین کوتاهی .

با مهر

ستار سلطانیان.

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 253 تاريخ : يکشنبه 30 خرداد 1395 ساعت: 16:49

پایان نامه پس از دو سال تلاش مستمر بالاخره ارشد قبول شدم.. همه چی به سرعت برق و باد گذشت تا ترم پایان نامه.. که در حقیقت همان پایان ِ نامه است که از سر لکنت زبان و یا هر چیز دیگر اینجوری رایجش کردند..
خلاصه تازه فهمیدیم ای دل غافل!! تمام آنچه که خوانده ایم، تمام شیطنت بچگیمون، نوجوانی، جوانی که با درس خواندن هدر شد، همه ی خوشی هایی که به یاد درس حروم شد، روزگاری که با درس تباه شد،تمام صبح هایی که از خواب شیرین بیدارمون کردند، تمام کتک خوردن های اول ابتدایی از آقا معلم، جیغ زدن های خانم معلم، جریمه های رو کارتون، همه ی گرسنگی ساعات پایانی کلاس، خستگی، هزار امتحانی که با نمره ۱۱ و همین حوالی پاس کردم، همش کشک بوده!! هیچی نبوده، تازه سر نامه بوده!!
از دید جامعه دانشگاهی همش سر نامه بوده!! ای دل غافل!! چی فکر کردیم!! چی فکر کردن!!

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 265 تاريخ : يکشنبه 30 خرداد 1395 ساعت: 14:01

شعر چیست ؟ "شعر" ؛ هم نشینی ِ خاص و پیوستگی ِ معنادار واژه ها توسط یک شاعر است که عدّه قابل توجّهی از مردم بی غرض ؛ که نوشته های گوناگون را با دقت مطالعه می کنند به راستی ، آن را شعر بدانند و از آن به عنوان "شعر" لذت ببرند.

مهدی فرزه (میم. مژده رسان)

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 262 تاريخ : يکشنبه 30 خرداد 1395 ساعت: 14:01

پنجره کوچک ******
من بهمنم واز پنجره کوچک اتاق به بیرون نگاه میکنم.
نسیم آنچنان عاشقانه است که نوازشم میکند انگار غمهایم را میفهمد و وز وز کنان آرام با من صحبت میکند.
همه میگویند این نسیم عاشقانه نیست!
پس چرا اینطور نوازشم میکند؟
همه میگویند این باد صحبت نمیکند.
پس چرا اینطور بنظر میرسد؟
به راه خیره شدم ریزش برگهای رقصان درختان و تلالو طلاییشان در زیر نور خیره کننده خورشید آنقدر باشکوه است که گویی سنا رقص فرشته گان را اجرا میکنند.
همه میگویند این برگ ها معنایی ندارند!
پس چرا اینچنین میرقصند؟
همه میگویند این برگها نمیرقصند!
پس چرا اینطور بنظر میرسد؟
رنگ چشمانش هر روز مرا به وجد می آورد. خداوندا تمام هنرت را برای آفرینش این چشمان خرج کرده ای ؟ انگار تمام رنگ های عالم را یکجا در یک پلک زدنش میبینم!
همه میگویند این چشم ها هنری نیستند!
پس چرا اینهمه رنگ در خودش دارد؟
همه میگویند همه رنگ ها در چشمانش وجود ندارد!
پس چرا اینطور بنظر میرسد؟
لبخندش آبشاری از لعاب پر نقش ونگار است و آمیزش همه زیبایی های کهکشان نطفه چهره اش را بر بوم چشمانم ترسیم می کند .
همه میگویند این توصیف شبیه او نیست.
پس چرا شبیه به نظر میرسد؟
همه میگویند او اینقدر زیبا نیست.
پس چرا اینطور به نظر میرسد؟
من بهمنم، آرام و بی صدا از پنجره کوچک اتاق به بیرون نگاه میکنم.

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 231 تاريخ : يکشنبه 30 خرداد 1395 ساعت: 0:26

من مايه رنج تو هستم راست مي‌گويي اگر زنگ زدی به خانه ..
سعی کردی لحنت مهربانانه باشد و در جواب "سلام خانوووم!"ات،
سلامی شنیدی که فقط "سین"‌اش به گوشت خورد ..
آن هم به واسطه اینکه "سین" را سفیری تلفظ می‌کند ..
اگر گفتی باز هم امروز کارم زیاد است ..
ناهارم را آماده کن تا بیایم و ببرم .. و مثل روزهای قبل نشنیدی "خب مگه یه ناهار خوردن خودمون چقدر طول می‌کشه؟" ..
اگر ماشینت را جلوی خانه پارک کردی و نرم‌نرمک به در نزدیک شدی و با هیجان در را باز نکرد و در آغوشت نپرید
و دیگر نگفتی "زشته دخترجون" ..
اگر در را باز کرد و خودش سلانه سلانه سمت آشپزخانه رفت
و با ساک کوچک مشکی رنگ برگشت و آنرا را به دستت داد ..
سرش را پایین انداخت ..
انگشتهای پای راستش را روی انگشتهای پای دیگرش گذاشت
و آرام گفت "حوصله نداشتم واست تخم مرغ درست کردم" ..
و حتی نگفت که تخم مرغ را هم صدبار سوزانده تا بشود مثل همانی که دوست داری و فقط "کمی" انتقام گرفته باشد ..
فقط بگو، باشه! ..
و بدان که گند زدی ..
که خراب کرده ای ..
که اگر دم در بودی و صدایش را شنیدی که گفت "ماستش هم ترشه .. از اونهایی که دوست نداری" ..
تعجب نکنی ..
زنها نمیتوانند به شیوه مردها انتقام بگیرند و صدتا عکس از دستهای گره خورده اش در دست دیگری را برایت پست کنند ..
شیوه شان فرق میکند ..
با همین ماست ترشها ..
تخم مرغ های داغ و بخار کرده درون ظرف غذا ..
تنها گذاشتنت موقع شام و حذف کانالهایی که دوستشان داری،
انتقام خوبی میگیرند در برابرِ
"امروز هم کارم زیاده" ..
#سما_سعيدي_نيا

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 251 تاريخ : يکشنبه 30 خرداد 1395 ساعت: 0:26

بازی با دنیای دیگران کسانی هستند که نمیداند حرفهایشان گاه دنیایی برای کسی میسازد و گاه دنیایی رابر سر کسی خراب می کند ، اینان انسانهای بسیار خطرناکی هستند که کارشان بازی با دنیای مردمان است . جواد محمد موسایی 28/11/94

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 272 تاريخ : يکشنبه 30 خرداد 1395 ساعت: 0:26

کوتاه بی رنگ
"بودن یا نبودن
مسئله
این است!"

عرض سلام و احترام.
باز هم رفتم سراغ شعری از لادن آهور:

"کوتاه بی رنگ"

امروز
به رنگ زرد...

لاک پشت های غمگین اند
ناخن های من!
*******
شعر مثل یک شهر است. شهری که گاه از هر کجا می شود واردش شد و گاه فقط از دروازه. یا ورود از دروازه ساده تر است. عنوان یک شعر، در مواردی حکم همین دروازه را دارد. و من معمولا از دروازه وارد می شوم. از عنوان:

"کوتاه بی رنگ"

چرا "بی رنگ"؟! شعر که عاری از رنگ نیست! رنگ "زرد". حداقل این یک رنگ که هست. پس چرا شاعر باید نام شعرش را "کوتاه بی رنگ" انتخاب کند؟ کمی عقب تر برویم. اصلا رنگ یعنی چه؟! آیا استفاده ای که یک شاعر از "رنگ" در شعرش می کند همان استفاده ای ست که یک نقاش در نقاشی اش؟

من گمان می کنم شاعر از "رنگ" بعنوان یک نماد در این شعر استفاده کرده است. می خواهم بگویم او "رنگ" را نماد یک "حس"، یک "احساس" می داند. با این حساب "کوتاه بی رنگ" لابد یعنی شعر کوتاهی که در آن هیچ احساسی وجود ندارد! شعر منهای احساس! اگر از یک شعر احساس را بگیریم، چی می ماند؟ یاد زندگی می افتم. وقتی که نفس را از آن می گیری!
بر می گردم به عنوان موجود :

"کوتاه بی رنگ"

نمی دانم. انگار عنوان شعر، نگاهی کلی به زندگی دارد. یک نگاه فلسفی. یعنی زندگی:

اولا، کوتاه است.
ثانیا، بی معنا.

این بار و در این خوانش، "رنگ" نام دیگر "معنا" شده است. "رنگ" برای یک نقاش ابزار انتقال تصویر و حس است. برای یک شاعر، علاوه بر خلق تصویر و حس، می تواند ابزار خلق معنا باشد. برای مثال، "سفید" در معنای پاکی، "آبی" در معنای آرامش، "سیاه" در معنای تباهی و ...

پس از گذر از عنوان، شاعر شاید نگاه خودش را به برشی از زندگی و در نمای حال متمرکز می کند:

امروز
به رنگ زرد...

یعنی امروز حالم این است. "به رنگ زرد". خُب، حالا رنگ زرد در چه معنایی بکار رفته است. نا امیدی؟ تنفر؟ شادی؟ بند دوم شعر، در تفسیر "زرد" به کمک خواننده می آید:

لاک پشت های غمگین اند
ناخن های من!

دقت می کنید:

"غمگین"!

این واژه نقش چراغ راهنما را برای معنایابی رنگ زرد در این شعر دارد. هر چه هست، معنای مورد نظر به احتمال قوی چیزی نیست که "انرژی بخش" باشد. به عکس. "انرژی بر" است!

دو باره بند اول:

امروز
به رنگ زرد ...

توجه شود به "امروز". شاعر می گوید "امروز / به رنگ زرد". یعنی دیروز و دیروز ها رنگ و رنگ های دیگری در کار بوده است. وگرنه گفته می شد:

هر روز
به رنگ زرد ...

پس شاید بیراه نباشد اگر بگویم، در همین بند اول، شاعر در خفا، نگاهی به گذشته دارد. گذشته ای در رنگ های مختلف!

پس چرا با وجود این همه رنگ که در گذشته و امروز شعر ریخته شده است، "کوتاه بی رنگ"؟!

یعنی "بی رنگی" پایان "رنگ" است؟؟!!
دوباره فلسفه؟!!

آن لاک پشت ها این وسط چه کاره اند ... ؟:

لاک پشت های غمگین اند
ناخن های من!

و همجوار با بند اول:

امروز
به رنگ زرد ...

لاک پشت های غمگین اند
ناخن های من!

وقتی روی "لاک پشت ها" زوم می کنم، انگار مسیر شعر عوض می شود! بد نیست کمی مکث کرد. "لاک پشت" به لحاظ واژه شناسی ( Morphology ) چه سازه ای دارد؟

الف- همان واژه ی آشنایی ست که برای اشاره به موجود آبزی، خاک زی یا دوزیست ِ معرف حضور کاربرد دارد. یعنی موجودی که روی پشتش "لاک" دارد. و اینجا "لاک" در معنای زره و حفاظ است.

ب- واژه ای که شاعر در متن شعر خلق کرده است. واژه ای برای نامیدنی دوباره. نامیدن ناخنی که روی / پشت ِ آن "لاک" هست. و "لاک" اینجا همان ماده ی روغنی / رنگی وتزئینی است که خانم ها به جهت زیبایی روی ناخن خود می زنند.

من گمان می کنم در شعر یک گردش ظریف از کاربرد دوم به کاربرد اول رخ می دهد والبته ضمن این گردش، شاعر حرف (های) خودش را می زند.
در معنای دوم، زنی را می بینیم که رو به ناخن های به رنگ زرد لاک زده اش، اما در خطاب به کسی دیگر، درد دل می کند. او روی ناخن هایش لاک زده. لاک زرد. و زرد، رنگی ست شاد. شاید برای دلبری! اما انگار از تصویر ناخن ها رد می شود و به خودش می رسد:

"غمگین"!

یعنی دیگران روی شادی تو را می بینند و تو روی غمت را!

در معنای دوم، ناخن های لاک زده جان می گیرند، تبدیل به "لاک پشت" می شوند و براه می افتند! مهاجرت؟ مهاجرت لاک پشت ها؟ از دریا به خشکی؟ یا از خشکی به دریا؟ شاعر در سمت ساحل ایستاده یا در سمت دریا؟ همیشه این تضاد ها انگار در اشعار آهور وجود دارند و جزئی از آنها شده اند ...

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 247 تاريخ : شنبه 29 خرداد 1395 ساعت: 3:44

من ياد گرفتم من ياد گرفتم که :غرور الکي نداشته باشم چون قطعأ روزي غرورم خواهد شکست .
من ياد گرفتم که :با ادم هاي مهربان ، مثبت و ادم هايي که به من انرژي مي دهند صحبت کنم و ادم هاي خود پسند ، متکبر و ادم هايي که روح ادم رو مجروح مي کنند رو به حال خودشون بذارم .
من ياد گرفتم که :بدون چتر هم ميشه زير بارون رفت پس ميشه که با مشکلات هم کنار اومد .
من ياد گرفتم که :پل ها راه هاي رسيدن به مقصد هستند پس براي رسيدن به مقصد بايد پل بسازم .
من ياد گرفتم که :بهترين افراد زندگيم خانوادم هستن و بقيه هر يک روزي مرا ترک خواهند کرد .
من ياد گرفتم که :همه ي ما براي هم خاطره هستيم که بعضي ها چند خط از اين دفتره خاطره و بعضي ها صفحات زيادي از اين دفتر خاطره هستند و چه خوبه که هر چند کوتاه ولي خاطره ي خوبي براي هم باشيم .
من ياد گرفتم که :ارتباطم را با خدا قوي کنم و راه هاي رسيدن به خدا رو پيدا کنم هر چند سخت و دشوار باشد .
من ياد گرفتم که : تمام خودمو براي کسي ترجمه نکنم چون بر ميدارن از روت کتاب چاپ مي کنن...
من ياد گرفتم که :هميشه صبور باشم اگه از اسمون سنگ هم بياد صبر کنم شايد خدا سنگ هاي رو سرمون رو کوچيکتر کنه شايد هم به جاي سنگ گل بريزه رو سرمون ...
من ياد گرفتم که : نا اميد نباشم شايد فانوسي در انتهاي اين سياهي باشه، به اميد فردا ، پس ميجنگيم تا مرگ
من ياد گرفتم نوشته ي محسن اقبال پور

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 227 تاريخ : شنبه 29 خرداد 1395 ساعت: 3:44

" واو " هایِ هراسانْ ...

به نام مهتابی ترین: خدا !

کاش خیابانی بود
. بی انتها!
و بارانی که
قلب خونی برگ هایِ زخمیِ خیابان را ، می شست ...
و دل هایی که
می فهمیدند راز شکستِ برگ هارا !...
و دست هایی که سرد نبودند!!
و پاهایی که مقصدشان " بی نهایت " بود ...
.
.
.
و "واو" هایی که از بودن نمی هراسیدند!

و چه بسیارند؛
" واو " هایی که می هراسند ...
و خیابان های بن بست !
و . . .
.
.
.

*دختر مهْتابی*

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 247 تاريخ : جمعه 28 خرداد 1395 ساعت: 18:50

من رای می دهم ...! سلام بر همه ی دوستان
و سلام بر مسئولان سایت شعر نو .

مدتهاست که برخی دوستان ( فرض کنید شخص بنده ) هر وقت شعری را به انتشار می گذارند ، در طول چند روز پیاپی ، یک کامنت تقریبا تکراری را در تمام صفحات شعر های آن روز کپی پیس می کنند و جالب اینجاست که محتوای تکرای کامنت فریاد می زند که فرد مورد نظر اصلا شعرها را نخوانده است .جالب اینجاست که برخی نیز جمله ی « شعرتان را خواندم » را هم لابلای آن چند جمله ی کلیشه ای ثبت می کنند ...!

..در یک مورد خاص ( با توجه به اینکه زمان ارسال نظرات در صفحات درج می شود ) متوجه شدم که عزیزی ( باز هم فرض کنید خودم ) در طول هجده دقیقه زمان ، یک کامنت را در پای ۱۴۵شعر ثبت کرده بود و به همه نیز رای داده بود .....بسیار مشتاقم که بفهمم ایشان از کدام شرکت ، اشتراک اینترنتی اخذ کرده اند که با این سرعت وحشتناک صفحات را باز کردند ، شعر را خواندند. ، نظرشان را کپی کردند ،و رای هم دادند...!

تا اینجای کار شاید بلااشکال باشد ....

حالا فرض کنید یک استاد ادبیات و یا یک میهمان شعر دوست وارد سایت می شود و چون زمان کوتاهی دارد ، می خواهد اشعار برتر هفته را که دارای بیشترین رای می باشد ، بخواند و در مورد کیفیت اشعار سایت قضاوت کند ...قطعا او انتظار دارد که در سایتی که در هفته بیش از هزار شعر به اشتراک گذاشته می شود ، ده شعر برتر ، واقعا در حد شاهکار باشد ...

بسیاری از دوستانی که اشعارشان نیز عالی ست ، مدتها ست گزینه ی رای را غیر فعال کرده اند ...شک ندارم که اقدام آنها در درجه ی اول در اعتراض به همین گونه رفتارها است ...

بارها دیده ام که استاد چگنی زاده دوستان را از این کار برحذر داشته اند اما هنوز در بر روی همان پاشنه می چرخد !

و اما یک پیشنهاد به مسئولین سایت ؛

آیا امکانش نیست که تعداد رای دادن به اشعار را در هر ۲۴ ساعت برای هر کاربر محدود کرد ؟! همه ی ما احتمالا متفق القول هستیم که بطور میانگین از هر حدود ۱۵۰ شعری که هر روز منتشر می شود ،شاید حداکثر ده درصد اشعار لیاقت رای گرفتن را داشته باشند ....آیا بهتر نیست مسئولین سایت در نرم افزار برنامه ی سایت ، شرایطی را فراهم کنند که هر کاربر نتواند در یک شبانه روز ، به بیشتر از ۱۵ شعر رای دهد ؟!

بسیاری از ما ( باز هم فرض کنید خودم ) وقتی کسی به شعرمان رای می دهد ، انگار احساس عذاب وجدان می کنیم اگر به شعر طرف رای ندهیم ...اما وقتی همه بدانیم که تعداد رای هر کس در یک روز بنا به تصمیم مدیران سایت ، محدود است ، سعی خواهیم کرد که رای دادن مان را مدیریت کنیم و تنها به اشعار خوب رای دهیم و دیگر کسی از ما گله مند نخواهد شد ...

شک ندارم در این صورت ، بسیاری از شاعران خوب كه گزینه ی رای را در حال حاضر غیر فعال کرده اند ، دوباره این گزینه را فعال خواهند کرد تا در یک رقابت سالم و پاک شرکت کنند ....در این صورت ، می توان امیدوار بود که ده شعر برتر هفته ، تا حدود زیادی ، شایستگی نمایندگی اشعار خوب هفته را خواهند داشت ( البته باز هم تاکید می کنم تا حدود زیادی به نسبت وضعیت حال ) و رقابت سالم تری شکل خواهد گرفت و حیثیت و اعتبار سایت شعر نو نیز برای آنها که بعنوان میهمان ، همواره اشعار برتر هفته را رصد می کنند ، افزون خواهد گشت ...

امیدوارم روزی برسد که خودمان سر خودمان را کلاه نگذاریم ( و باز هم این خودمان را خودم فرض کنید )

تاکید می کنم که فرد خاصی را متهم نمی کنم ...

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 291 تاريخ : جمعه 28 خرداد 1395 ساعت: 2:41

نامه هایی به قاصدک- قسمت هفتم و هشتم
نامه هایی به قاصدک- قسمت هفتم
قاصدک تنهایی حادثه ای است پر باران وقتی مسیر بی تابی هیچ آینده ای برای وصال به دریای مهربانی ات نداشته باشد.
قاصدک دستانم را بگیر و مرا از همهمه و شلوغی زمین تا آغوش سبکبال خودت رهایی ببخش.
زمین مرا می ترساند وقتی صدای در هم شکستن استخوان های احساس در برابر دیدگانم به اهتزاز در می آید، وقتی آدم ها برای پررنگ تر دیده شدن چنگ در تاریکی نااهلی می افکنند.
آغوش باز کن تا چشم هایم زمین را از دریچه ی اطمینان قلبت نیک بنگرد و به لبخند گل ها، بی ترس از هجوم پاییز خو بگیرد.
قاصدک کاش فاصله ها به کوتاهی لبخند های زمینی بود تا دستان اندیشه ات را بر قلب می فشردم و خبر از عطر بودنت را سرمه به چشمان یاس های باغچه ام می کردم.
کاش آرزوها آنقدر سبکبال بود که دستان پروازت را می گرفتم و آزاد در آسمان آغوشت حل می شدم...
.
.
.

نامه هایی به قاصدک- قسمت هشتم
قاصدک! معنای تکرار را قلبی می فهمد که پنجره هایش عمری است منتظرند، دستی به مهر و از روی عادت هر صبح گونه های احساسشان را در آغوش بگیرد تا غبار تنهایی بر تارک گیسوانشان ننشیند!
رام شدن احساس را قیمتی است که هرگز در سرزمین آرامش نصیبت نمی شود. باید رهسپار آسمان شوی تا قدر آغوش شاخه را بدانی هر چند گاهی برای بازگشت دیر می شود.
می دانی نعمت وجود را آن ماهی می فهمد که از پیچ و تاب حوض به تنگ آمده، ناگاه هوا را در آغوش می گیرد و در حصار امنیت قطره ای از نوازش حوض بر بستر خاک جان می کند!
کسی چه می داند شاید عادت اندیشه ام که با هر دم تو را به پرواز در آورم تا آسمان را در آغوش بگیری روزی آنقدر اهلی ام کند تا در پناه اوج رویایی ات، من نیز آرام بگیرم!

- بچگیام -
بیست و هفتم خرداد نود و پنج

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 284 تاريخ : جمعه 28 خرداد 1395 ساعت: 2:41

و باز تكرار مكررات نمیدانم همه ی ما زن ها اینقدر دیوانه ایم و توهمی یا فقط من شده ام گل سر سبد همه تان!
نمیدانم همه ی زن ها پشت پنجره ی دوجداره ک آنورش دو راننده تاکسی با هم درگیر شدند
و از اشارات دستشان معلوم است دارند همدیگر را نابود میکنند مینشینند
و از حفظ رج به رج کامواهای رنگی را میبافند و فکرشان جای دیگریست و چشمشان ب خیابان که بالاخره چه شد سرانجام آن دعوا..
نمیدانم همه ی ما زن ها مبتلا به مازوخیسم هستیم و رقیب پندار
یا فقط من هستم ک برای خودم میچینم و وا میچینم
از رقیبی با موهای قرمز کلاسیک انگلیسی
و رژ قهوه ای رنگی ک با سایه ی پشت پلکش ست شده برای معشوقی که نیست،
نبوده و قرار نیست باشد!
نمیدانم همه ی زن ها وقتی اولین بار مردی را میبینند ک دلشان را میلرزانند خود را در لباس تور شیری رنگ میبینند
و میدوند سمت فانتزی هایی ک مثلا حتما شب عروسی من باید پشت فرمان بنشینم و بوق بوق کنم
یا تا کمر از ساندروف بیرون بیایم و ..
درحالی که مرد در خیالات خودش سیر میکند،
تو را هیچ چیزش حساب نمی کند
و لحظه شماری می کند تا ثانیه ها بگذرند و از شرش خلاص شوند
و تو هی مدام حواست پیشش باشد،دلت همراهش باشد
و دلت بخواهد ک سرش داد بکشی،هوار بزنی
و در سینه اش بکوبی که سر لعنتی ات را از ان گوشی دربیاور،
آدمی اطرافت توجهش را فقط و فقط برای تو جلب کرده!
گمان کنم دیوانه ترین زن خودم باشم،
با رقیبی که نیست و از آن بدتر معشوقی که نخواهد بود!

#ساجده_سعيدي_نيا

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 264 تاريخ : پنجشنبه 27 خرداد 1395 ساعت: 15:45

ادبیات ادبیات را دوست دارم چون
تنها پناهگاهی است که در آن می توان بی صدا فریاد زد
ادبیات را دوست دارم چون
تنها ابزاری است که با احساس سنجیده میشود نه پول و مادیات
ادبیات را دوست دارم چون
تنها پلی است که عشاق دلشکسته را به هم وصل میکند
نظر شما درباره ادبیات چیه ؟

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 253 تاريخ : پنجشنبه 27 خرداد 1395 ساعت: 15:45

وقتي گلدان‌ها هم قربان قدصه‌ات مي‌روند .. الان مامان دارد در پارکنیگ می‌گردد دنبال خاکِ گل برای گلهایش
و مدام از پایین داد می‌زند "ببین بالا نیست؟"
و کسی حوصله از جا بلند شدن را ندارد ..
خواهرم دارد مقنعه‌اش را با هزار غُر اتو می‌کشد
و دلخور است که چرا قبلا اتویش نکرده‌ام ..
بابا نگاهش به صندلیِ گهواره‌ای ست
و لباسهای بی‌نظم رویش که از بیرون جمع شده ..
همسایه‌مان "فاطمه" را صدا می‌زند و مثل همیشه جوابی نمی‌شنود ..
گربه‌های محلمان دارند جیغ و داد می‌کنند
و من، ماتِ تصویرت شده‌ام و قربان صدقه‌ی ژستت می‌روم
وقتی می‌خواهی گلها را آب بدهی ..
حالا هِی بگو این دختر دوستت ندارد!
#سما_سعيدي_نيا

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 254 تاريخ : پنجشنبه 27 خرداد 1395 ساعت: 15:45

نگاه سبز... هميشه اولين ها رو به ياد دارم.
به ياد مي آورم اولين طلوع آفتابي كه در كنار ساحل شنا كردن را به من آموختي و يا اولين غرور مردانگي كه مثالش همچون اسب سركش بود به من نشان دادي.
حال كه سال ها از جوانيت را به من بخشيدي من نيز همچون تو شده ام يك مرد، مردي از جنس فولاد، مردي از رنگ خورشيد، شايد هم اكنون من خيلي دور تر از سرنوشت تو در حال زيستن باشم ولي ياد دستانت هميشه در وجود من جوانه مي زند.
احساسي به استواري يك كوه، آرامشي به لطافت دستان پينه بسته، اين تو بودي.
الفباي زندگي را از تو ياد گرفتم، از خود گذشتگي و خستگي ناپذيري را از قلبت و عشق ورزيدن را از نگاهت، تو كسي هستي كه نامت به من نيروي خدايگان و حس بودن را القا مي كند.
يادش بخير چه روزهايي را سپري كردم در زير چتر بازوانت، هيچگاه چهره غضبناكت را فراموش نمي كنم كه همچون نگاه عقاب به دنبال شكار به من ياد داد اين راه راستين است.
آسايشت، خوشيت، موهاي سياهت را فداي لبخند من كردي.
رفاقتت نيز بهترين دوستي بود كه من در تمام عمر داشتم.
پدرم، اميدوارم من نيز همچون تو درختي سبز باشم.
*آرسين*

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 271 تاريخ : سه شنبه 25 خرداد 1395 ساعت: 7:19

تدوین قواعد گردون
سبک گردون ریشه درانواع سرایش درقالب های گوناگون کلاسیک در سرزمین ما ( سرزمین شعر) به شکلِ تکنیکی بنام ردالعجز علی الصدر
(الی الصدر)یا تصدیر دارد و انواع آن را تا 20 نوع نیز برشمرده اند که حتی
یکی از این انواع ، ریشه ی اصلی لووپِ رایج نیزمی تواند باشد ، به شرح
مثال وبرگرفته از شعر" ایران" سروده ی نگارنده ( تکرار واژه ی آخر بیت
اول در ابتدای بیت دوم ) :
به خاکت زهر تیره و هرزبان ببودند همگون ، "زمان تا زمان"
"زمان تا زمانش" به جان پاسبان به ایــران همه یکـدل و یکـزبان
البته نمونه ها در آثار پیشینیان در این خصوص فراوان است .

این تکنیک توسط استا د ارجمند جناب ستار سلطانیان بطور آگاهانه و
نظام مند تکامل و ازتراز یک تکنیک به تراز یک سبک ارتقاء یافته و بدلیل پتانسیل بالای شعری ، مورد استقبال اهالی شعر نیز قرار گرفته که
درهمین سال های اندکِ گذشته پس از پدیداری ، آثار زیبائی نیز در این
سبک خلق گردیده .
از همین رو ، جهت حرکت آگاهانه در مسیری روشن و جلوگیری ازهرگونه پراکندگی در برداشت های احتمالی و همچنین تعیین عیاری برای ارزیابی کیفیت اشعار سروده شده در این سبک ، قواعد این سبک در اطاعتِ امرِ پدیدآورنده ، توسط نگارنده درچند اصل تنظیم که به تأیید نظر پدید آورنده
نیز رسیده و تقدیم حضور می گردد .

1 ـ تکرار در ابتدا و انتها

تکرار در ابتدا و انتها ، یکی از اصول پایه و اساسی سبک گردون است

اما نه هرتکراری . تکراری در این سبک مورد نظر است که در پیوستگی

کامل با بدنه ی گردون باشد . ( به شرح بند 2 )

2 ـ پرهیز از تصنع در ایجاد دور و چرخش یکی از الزامات این سبک است

که در صورت وقوع ، آسیب زننده و در موارد حاد حتی باطل کننده ی

گردون . بنابراین نمی توان هر واژه ای را در ابتدا و انتهای شعر بدون

اتصال طبیعی و پیوستگی آن با بدنه ی شعر آورد حتی اگر وحدت

موضوع نیز داشته

باشد . مثال :
دوستت دارم
چند سطر تغزل
دوستت دارم

3 ـ ایجاد دور ، گردش یا چرخش

دور و چرخش که از ویژگی های اصلی شعر گردون است باید درعین

پیوستگی تصویری و مفهومی با ابتدا و انتها ، به لحاظ مفهومی شعر

را طی چرخشی که از ابتدا شروع می شود به انتها برساند . بعبارت

دیگر ابتدا و انتهای شعر باید از طریق چرخش ایجاد شده توسط مفهوم

و تصویر ِ ارائه شده در بدنه ی گردون به هم متصل شوند .

4 ـ اصل ایجاز

سبک گردون از جمله سبک هائی ست که جهت غنای هرچه بیشتر

تمایل و نیاز مبرمی به رعایت ایجاز و استفاده ی حداقلی از واژگان دارد ،

گرچه محدودیتی از لحاظ تعداد سطور مجاز در این سبک در نظر گرفته

نشده اما مسلم است که عدم رعایت اصل ایجاز در این سبک دور و

گردش و چرخش لازمه را تحت تأثیر قرارداده و در حالت حاد حتی آنرا

منتفی می کند .

5 ـ اجتناب از طویل سرائی و ....

این اصل کاملاً در راستا و در تناسب با اصل ایجاز قابل بررسی است .

سرایش در سبک گردون غالباً در یک واحد تصویری اتفاق می افتد و این

فرم موجزترین شکل ِ گردون به شمار می آید . از این رو این سبک با

چند بند شدن شعر و یا چند شاخه شدن مفهوم و بیانِ روایت و

طویل نویسی و اطناب توصیف و امثالهم مناسبتی ندارد .

در شرائط خاص گاه دو تصویر چنان نزدیک به هم و در انطباق و پیوستگی

با یکدیگر هستند که وجوددوتصویر خللی در پیوستگی و چرخش ایجاد

نمی کند بنابراین گاه می توان همانند یک جمله که از نهاد و گزاره یا

مسند و مسند الیه تشکیل می یابد ، از یک تصویرهمانند نهاد بهره

جست و تصویردوم گزارشی برنهاد باشد .

در هر صورت طویل سرائی تا بدانجا مجاز است که هنگام قرائت گردون

پس از شروع شعر تا زمانی که هنوز تأثیر مفهومی و تصویری یا حسیِ

ناشی از واژه یا جمله ی آغازین در ذهن خواننده وجود دارد شعر به انتها

برسد و پیوستگی ابتدا و انتها در ذهن خواننده برقرار شود .

6 ـ انسجام درونی

سروده ی گردون نیازمند انسجام درونی قدرتمندی در متن بویژه در انواع ِ

نسبتاً طویل آن است . متن هرچه طولانی تر باشد نیازمند انسجام و

کشش شاعرانه ی قوی تری برای ایجاد چرخش و حفظ پیوستگی تصویری

ومفهومی است .

7 ـ خلق و القاء یک حس شگفت (WOW)

خلق و القاء حس شگفتِ ناشی از ارائه ی یک رابطه ی خاص و شاعرانه

بین ابتدا و انتها ی گردون از طریق چرخش ایجاد شده که کاملاً همسو

و متناسب با کیفیت و قدرتِ " ضربه ی نهائی " خواهد بود .

با سپاس فراوان
فرزاد امین اجلاسی
3/3/1395

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 281 تاريخ : سه شنبه 25 خرداد 1395 ساعت: 7:19

همایش شعر دل عالم کرمان (بنام خدا)

باسلام خدمت اساتید و دوستان بزرگوارم و ضمن تبریک به مناسبت

فرارسیدن ماه مبارک رمضان خدمت شماعزیزان و قبولی طاعات و عبادات و

عرض تسلیت به استاد چگنی زاده عزیز، به استحضار میرساند که پیرو

همایش سال قبل کرمان و تقاضای دوستان برای برگزاری مجدد این همایش

در سال جاری،این همایش با عنوان همایش دل عالم و با حضور اساتید و

شاعران بزرگوار سایت شعر نو در تاریخ سی ام تیرماه لغایت اول مرداد ماه در

شهر تاریخی کرمان برگزار می گردد.

خواهشمندست جهت ثبت نام ،هر شاعر حداکثر سه اثر با موضوع و سبک

آزاد تا اول تیرماه 95،به ایمیل خانم دکتر فاطمه لشکری دبیر تخصصی شعر و

مسئول کمیته آموزشی انجمن دل عالم کرمان ارسال کنند، با ذکر شماره

تماس، که هرچه سریعتر با شما از طرف دبیرخانه همایش تماس گرفته شود.

قدم همه شما عزیزان در دیار کریمان باعث افتخار و خوشحالی است.

لازم به ذکر است که این همایش تلفیقی از شعرخوانی و گردشگری است که

در نوع خود در ایران کم نظیر است که گواه صحبت اینجانب عزیزانی هستند

که سال گذشته در همایش حضور داشتند و همچنین با توجه به اینکه این

همایش از طرف هیچ نهاد و ارگانی حمایت مالی نمی شود،قسمتی از

هزینه های همایش توسط شما عزیزان پرداخت می گردد که برای هر نفر

صدو پنجاه هزارتومان می باشد که شامل هزینه سه شب اقامت در هتل،

پذیرایی،ایاب و ذهاب داخل شهر و برگزاری دو همایش شعر خوانی،

گردشگری و ... می باشد.

در ضمن از حمایت ها و اطلاع رسانی اساتید محترم جناب محمدتقی گوهری

(بابا گوهری) بزرگوار و جناب چگنی زاده بزرگوار کمال تشکررا دارم.

ایمیل خانم دکتر لشکری :

[email protected]

ارادتمند اهل قلم و مدیر مسئول انجمن دل عالم کرمان،سیدعلی منصوریان

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 254 تاريخ : سه شنبه 25 خرداد 1395 ساعت: 7:19

نامه هایی به قاصدک- 1 و 2 نامه هایی به قاصدک _1
قاصدک شنیده ای پشت تبسم مبهم واژگان، هنوز هم یک دنیا ناگفته پنهان مانده از تمام آن نیمه های خالی که نباید به آنها اندیشید!
قاصدک می دانی تنهایی جای جای دیوار روح را آنقدر می خورد که تمام آنچه را نباید به آن اندیشید نابهنگام آنچنان حفره های خالی ذهن را یکدست پر می کند که ناچار به آنها می اندیشی.
شنیده ای این روزها چشم های شب را ازدحام بی ستارگی طوری نشانه می رود که اگر سراغ از طلوع را از پنجره ها بگیری بی شک می گریند؟
می دانی مدتی است خروارها انتظار طوری قد علم می کند که روز از یاد می برد بی درد بگذرد.
.
.
.

نامه هایی به قاصدک - قسمت دوم
قاصدک شنیده ای بذر انتظار بر جانی بنشیند ریشه می دواند ماندگار می شود تا هر از گاهی راه نفس را ببندد؟
می دانی به بذر انتظار اگر در دلت ریشه دوانید، بیندیشی سرخی چشم هایت شکوفه هایش می شود و اشک هایت میوه ای که می بایست پای درخت دل بریزد؟
آه، می دانی در قلب انتظار اگر دوست داشتن رخنه کند آنقدر دنیا برایش کوچک می شود که صدای تنهایی اش در گوش های سرد جهان هم به اهتزاز در می آید.
قاصدک کاش چشمان جهان را پنجره ای بود تا آن را بگشایم و با هم به پرواز می آمدیم و می رفتیم آنقدر دور که بسته شدن هزار باره ی پلک ها هر بار که از منظر چشم ها به زیبایی آن می نگریستم چون خاری در قلب و اندیشه فرو نمی رفت.
لحظه ای دست هایم سردم را بگیر، از چشم های جهانم آنقدر خورشید بی رحم بر بذر انتظارم می دمد که از درد ریشه دوانیدنش یخ کرده ام.
قاصدک بی صبری و ترس نتیجه اش در این روزگار تنهایی است قصه هایم را در گوش باد بخوان تا به آسمانم بفهماند انتظار با تمام دردهایش بهتر از مرگ احساس در قلب ناامیدی است.

-بچگیام-
بیست و دوم خرداد نود و پنج

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 324 تاريخ : دوشنبه 24 خرداد 1395 ساعت: 8:27

بیوگرافی علیرضا بدیع علیرضا بدیع بی شک یکی از شاعران موفق و چیره دست در عرصه شعر و شاعری است..
بدیع اگر چه جوان است اما چکامه هایش همواره در اوج است و در خور ستایش و نوازش.
زبان او زبانی است ساده وبی پیرایه اما سراسر خیال و رمز آلود .
سهل و ممتنع بودن شعر را از شعر سعدی آموختیم اما شعر بدیع نیز از این ویژگی برخوردار است.

هنگامی که غزلی از ایشان میخوانم دلم و دستم از شوق میلرزد؛ گویی جهانی دیگر فرا رویم گشوده میشود...کلام ایشان گیرا و تاثیر گزار است.
دوست دارم شما نیز با کسی که دوستش دارم آشنا شوید. شعر او بنوشید و پر شور شوید.

کوتاه در باره او به نقل از باشگاه جوانی برنا:

علیرضا بدیع متولد بهار 1364 در شهر نیشابور است، بارقه های شعرش از دوران راهنمایی و در سال76 شکل گرفت. اما شعر را به صورت جدی و حرفه ای از سال 79 آغاز کرد. در حال حاضر او دانشجوی کارشناسی زبان و ادبیات فارسی در شهر نیشابور است. خودش دلیل شاعر شدنش اینگونه می دهد:

شاعر شدم که خوب بفهمم عذاب را

نفر اول جشنواره های ملی کوثر، طریق جاوید، صبح دیدار و نخستین کنگره سراسری شعر ولایی در این دو سال اخیر او را به عنوان یکی از شاعران خوش قریحه و خلاق و جوان کشور مطرح ساخته است و باعث شد او را برای دیدار شعرا با رهبر انقلاب در ماه مبارک رمضان دعوت کنند و او نیز چه رندانه از این فرصت استفاده کرد و با شعر زیبایش رهبر را به وجد آورد تا جایی که وقتی ایشان از شهرش سوال می کنند و نام نیشابور را می شنوند، خطاب به علی رضا بدیع می گویند: چه کسی می گوید بعد از خیام و عطار خدا چیزی به این شهر نیافزوده است."

از او تا کنون مجموعه شعری با عنوان "حبسیه های یک ماهی" - از پنجره های بی پرنده - گنجشک های معبد انجیر-چله ی تاک به چاپ رسیده.

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 259 تاريخ : دوشنبه 24 خرداد 1395 ساعت: 8:27

جامی از خمره ی نیما بی مقدمه

درمیان انبوه شاعران نیمایی، پیش از انقلاب ،سهراب سپهری وجودی استثنایی بود که از همه جنجالهای روشنفکرانه وغرب گرایانه وکجروانه پا کنار کشیده نیزبرای بسیاری از افراد بهترین نمونه یک هنرمند واقعی بود‌.

انسانی وارسته که به استعداد و توانایی های ذاتی هنریش تکیه داشت
.تنهازیست ودراین تنهایی از نیرنگ ودورویی وتقلب دور بود گویی تمام فضیلتهای یک هنرمند اصیل ونجیب ایرانی را در خود داشت.
سهراب یک شاعر واقعی است وبه وجود خود توجه دارد نه به چیز -های مجرد وموضوعهای منفرد ومنحصر.
او موقعیت آرمانی را در جهان می جوید و با نگاهی روان و گردان که از سرچشمه پنهان درذهن و خیال او جاری می شود در مسیر مختلف به راه می افتد وبه دنبال تازگیها به قصد تازه بینی ها و نام گذاری های نو می رود.او تماشاگر انعکاس پاکی خود وجهان خوداست وجز خود،کسی یا چیزی را در شعر خود تعقیب نمی کند واین پشتوانه فرهنگی وذهنیت خاص وحساسیت تاریخی اوست که در لحظه آفرینی چون خونی در رنگهای شعر او نسج وبافت مختص ومشخصی دارد،جریان می یابد و شاعر وشعرش را بر پله ویژه خویش می نشاند.
پیوند سهراب با طبیعت ازدو دیدگاه قابل تفسیر است:
۱-از آن لحاظ که اندیشه هایش دارای رنگی عارفانه است اودر مظاهر صنع الهی غرق می شود وخود را با آنها پیوسته ویگانه می بیند و نمایش او نیز دردمساز بودن با آنهاست.
۲-اینکه او انسانی است دل آزرده از شهر وتمدن خشک عاری از عشق و معنویت .ناگزیر به طبیعت روی آورده است تا فرصت سبز حیات را در دامن آن درک کند این عوالم همراه است با عواطفی لطیف وتخیلات ظریف که همه چیز را زنده وباروح می بیند وچون بار دیگر به آنها می نگرد مفهومی تازه برای هریک کشف می کند بی گمان برخورد ونگرش او در مقام یک نقاش در برابر طبیعت در تاملهای او تاثیر داشته است چنانکه در شعر خود اشاره می کند:
گاه گاهی قفسی می سازم با رنگ
می فروشم به شما
تا به آواز شقایق که در آن زندانی است
دل تنهایی تان تازه شود.
چه خیالی ،چه خیالی،.‌‌می دانم
پرده ام بی جان است.

ادامه دارد‌‌‌‌‌....

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 298 تاريخ : دوشنبه 24 خرداد 1395 ساعت: 8:27